****سپیده****
غمی که تو نگاته میکشه قلبمو آسون
میمونم تا همیشه با تو تنهای تنها
زیره بارون زیره بارون
سرتو رو شونه هام بذارمست چشات
خوابش بگیره خوابش بگیره
لباتو لباتو بذار روی لبام گرمه تنت غمام میمیره ه ه
جاده اسم تورو فریاد میزنه
دل من به سوی تو پرمیزنه
ای تمام خاطرات هستی ام
قلبمو یاد تو خنجر میزنه
ادامه مطلب ...
*****این مثنوی حدیث پریشانی من است*****
*****بشنو که سوگنامه ویرانی من است *****
امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام
بلکه به یومن آمدنت جان گرفته ام
گفتی غزل بگو غزلم شور و حال مرد
بعد از تو حس شعر فنا شد و خیال مرد
گفتم مرو که تیره شود زندگانیم
با رفتنت به خاک سیه می نشانیم
گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد
برچشم باد فرصت دیدن نمی دهد
وقتی نقاب محور یک رنگ بودن است
معیار مهر ورزیمان سنگ بودن است
دیگر چه جای دل خوشی و عشق بازی است
اصلا کدام احمق ازاین عشق راضی است
این عشق نیست فاجعه قرن آهن است
من بودنی که عاقبتش نیست بودن است